از رونالد ريگان، جنگ افغانستان، بوش و ۱۱ سپتامبر
برگردان: خ. طهوری برگردان: خ. طهوری

 "جنگ جهانی عليه تروريسم" يک سيستم بغرنج ساخته شده سازمانهای جاسوسی است. پشتيبانی مخفيانه "گروه های راديکال اسلامی" بخشی از استراتژی کلی امپرياليسم است. از اين طريق بايستی که دولتهای غيرنظامی و دنيوی (در کشورهای اسلامی) تضعيف و نابود گردند و اسلام بعنوان دين بدنام شود. "جنگ جهانی عليه تروريسم"  وسيله ای در دست استعمارگران است تا کشورهای ملی مستقل را بزانو درآورده  آنها را به "مناطق حفاظتی" استعماری مبدل سازند.

 

 

 

ميشل خسودفسکی

در مورد تحليل حملات 11 سپتامبر

اين مقاله اظهارات گذشته نويسنده در مورد 11 سپتامبر و نقش القاعده در سياست خارجی ايالات متحده آمريکا را مورد جمع بندی قرار می دهد. جزئيات بيشتر اين مسائل  را می توان در کتاب ميشل خسودفسکی تحت عنوان «جنگ آمريکا عليه تروريسم» که در سال 2005 در گلوبال ريسرچ انتشار يافت مطالعه کرد.

"ايالات متحده آمريکا ميليونها دلار هزينه کردند تا کودکان افغانی را با کتاب های درسی تامين کنند که مملو از تصاوير تبليغ کننده خشونت و پر از شعارهای اسلامی ستيزه جويانه است. ... از آنزمان تا کنون افسانه هائی که مبلغ جهاد هستند و با تصاوير و نقش های سلاح ها، خمپاره ها، سربازان و نارنج ها مزين می باشند برنامه درسی سيستم تدريس افغانی را تعين می کنند. حتا طالبان کتابهائی را که در آمريکا بچاپ رسيده بودند مورد استفاده قرار می دادند." (واشنگتن پست 23 مارچ 2002)

" سازمان جاسوسی سيا مخارج آگهی هائی را که در روزنامه ها و ساير نشريات  در سراسر جهان انتشار می يافتند و (جوانان مبارز) را ترغيب به پيوستن به جهاداسلامی می‌کردند را می‌پرداخت."         [Pervez Hoodbhoy in Peace Research, 1. Mai 2005]

" بن‌لادن 4000 داوطلب از کشور خود عربستان سعودی جمع‌آوری کرد و رابطه تنگاتنگی با با رهبران راديکال مجاهدين(در افغانستان) برقرار نمود. او با سازمان سيا نيز همکاری داشت ... با اين وجود مقامات رسمی سازمان سيا از 11 سپتامبر سال 2001 مدعی‌اند، که آنها هيچ رابطه مستقيمی با بن‌لادن نداشته‌اند."                   [Phil Gasper, International Socialist Review, November-Dezem¬ber 2001]

 نتيجه‌گيريهای مهم از مقاله زير

• اسما بن‌لادن شبح ترسناک ساخته و پرداخته آمريکا، در ابتدای جهادی که بانی‌ آن نيز ايالات متحده آمريکا بود، استخدام گرديد. او در آن‌هنگام 22 ساله بود و در يکی از اردوگاه‌های تعليماتی که پارتيزان تربيت می‌کرد و از طرف سازمان سيا تعمين مالی می‌شد، تعليم ديد.
• معمارانی که در دوران ديپلماسی ريگان عمليات سری  برای تقويت "سنتگرائی اسلامی" را آغاز کرده بودند، پس از ضربات 11 سپتامبر به ايفای نقش کليدی خود در تحريک "مبارزه جهانی عليه تروريسم" ادامه دادند.
• پرزيدنت ريگان در سال 1985 با رهبران جهاد اسلامی در کاخ سفيد ملاقات کرد.
• طی دوران ديپلماسی ريگان سياست خارجی ايالات متحده آمريکا به پشتيبانی نامحدود و غيرمشروط خود از "مبارزان اسلامی راه آزادی " پرداخت. امروز اين مبارزان "تروريست‌های اسلامی " نام گرفته‌اند.
• در زبان پشتو، لغت "طالبان" بمعنی دانشجو و يا فارغ‌التحصيل از مدرسه (مدرسه قرآن) است که با پشتيبانی سازمان جاسوسی سيا از طرف مبلغين وهابی از عربستان سعودی تشکيل شده بودند.

 

در سالهای قبل از جنگ افغانستان و شوروی تعليم در مدارس عمدتاً محتوای دنيوی داشت. عمليات مخفی سازمان سيا اين شيوه تعليمی را ويران کرد. تعداد مدارس تعليم قران که با کمک مالی سيا تاسيس گرديده بودند از 2500 در سال 1980 به 39.000 افزايش يافت.

جنگ شوروی ـ افغانستان بخشی از عمليات مخفی سازمان سيا بود که  مقدماتش در دوران حکومت کارتر  فراهم گرديده بود و هدفش تامين مالی و تقويت گروه های رزمی اسلامی بود که بعدها به سازمان القاعده شهرت يافتند. از همان ابتدای کار، يعنی در دهه 1970، رژيم نظامی پاکستان نقش تعيين کننده ای در اقدامات نظامی و جاسوسی که از طرف ايالات متحده در افغانستان پشتيبانی  می شد، ايفا می کرد. پس از پايان جنگ سرد نقش مرکزی پاکستان در عمليات جاسوسی آمريکا برای تمامی منطقه خاور ميانه و آسيای مرکزی گسترش يافت.

از آغاز جنگ شوروی ـ افغانستان در سال 1970 گروه‌های اسلامی از طرف رژيم نظامی پاکستان مورد پشتيبانی قرار گرفتند.  با راهنمائی سازمان سيا سازمان جاسوسی نظامی پاکستان  Inter-Services Intelligence استخبارات به سازمان پرقدرتی تبديل شد که نوعی دولت در سايه با قدرتی عظيم و نفوذی گسترده بود.

جنگ مخفی آمريکا در افغانستان که در آن پاکستان نقش پايگاه عملياتی را ايفا می کرد، در دوران دولت جيمی کارتر ، يعنی قبل از "دخالت" شوروی آماده شده بود.

بنا بر تاريخ نويسی رسمی کمک سازمان سيا به مجاهدين پس از 1980، يعنی پس از ورود ارتش شوروی در 24 دسامبر 1979 به افغانستان، آغاز شد. اما واقعيتی که تاکنون با دقت کتمان گرديده است، تصوير ديگری را ارائه می دهد. در واقع امر پرزيدنت کارتر روز 3 جولای 1979 اولين فرمان در مورد تقويت مخفی مخالفين رژيم هوادار شوروی در کابل را امضا کرد. "... در همان روز يادداشتی برای پرزيدنت ارسال کردم که اين کمک به نظر من باعث تحريک شوروی و دخالت اين کشور خواهد شد." (زبيکنيو برژينسکی مشاورامنيت ملی کارتر در مصاحبه ای با روزنامه فرانسوی له نوول ابزرواتورhttp://globalresearch.ca/articles/BRZ110A.html  )

وزير دفاع آمريکا، رابرت گيتز که در بحبحه جنگ شوروی ـ افغانستان معاون سازمان جاسوسی سيا بود در کتاب خاطرات خود که انتشار يافت، می نويسد سازمان جاسوسی آمريکا قبل از حمله شوروی به گروه‌های اسلامی کمک می کرد.


با کمک سازمان سيا و با کمک های نظامی عظيم آمريکا (به مجاهدين) سازمان جاسوسی نظامی پاکستان به "دولت در سايه تکامل يافت که در کليه بخش ها در فراسوی قدرت دولت رسمی نفوذ عظيمی اعمال می کرد.( Dipankar Banerjeeدر مقاله "رابطه محتمل سازمان جاسوسی نظامی پاکستان ISI با صنايع مواد مخدر"، منتشر در INDIA ABROAD 2 دسامبر 1994). پرسنل  ISIاز افسران ارتش و سازمان جاسوسی ، بورکراتها و مامورين مخفی تشکيل می‌شد که تعدادشان تقريباً 150.000 نفر تخمين زده می شد. (همانجا)

در عين حال فعاليت‌های سازمان سيا، رژيم نظامی پاکستان به رهبری ژنرال ضياءالحق را تقويت می‌کرد.

پس از آنکه رژيم نظامی ضياءالحق توسط دولت بوتو برکنار شد، روابط مابين سازمان سيا و ISI روزبروز بهتر گرديد. ...  در بخش عظيمی از جنگ شوروی ـ افغانستان، برخورد پاکستان نسبت به اتحاد جماهير شوروی بمراتب خشن‌تر بود تا برخورد آمريکا به اين کشور. 1980 پس از آنکه ارتش شوروی وارد افغانستان شد، ضياءالحق به رئيس  ISI  دستور داد تا در بی ثبات سازی جمهوری‌های آسيای مرکزی بکوشد. سازمان جاسوسی سيا اين طرح را تازه در اکتبر 1984 مورد تائيد قرار داد.(همانجا)

ISI استخبارات که عملاً بعنوان بازوی سازمان سيا فعاليت می‌کرد، نقش اصلی در تحويل کمکها به گروه‌های اسلامی شبه نظامی در افغانستان و طبيعتاً هم‌جنين در جمهوری‌های مسلمان شوروی سابق را ايفا می‌کرد.

ISI همينطور به نيابت سازمان سيا در سربازگيری و تعليم مجاهدين سهيم بود. در طی ده سال، يعنی از 1982 تا 1992 تقريباً 35.000 مسلمان از 43 کشور اسلامی بخدمت گرفته شد تا در جهاد افغانی به مبارزه برخيزند. مدارس تدريس قران در پاکستان که عمدتاً باکمکهای عربستان سعودی تامين می شدند، مورد پشتيبانی آمريکا هم قرار می‌گرفتند "زيرا که ناقل ارزشهای اسلامی بودند." (Ahmed Ra¬shid, Die Taliban ) تعليماتی که از طرف ISI و زير نظر سازمان سيا در اختيار مجاهدين گزارده می‌شد، شامل تدارک قتل و سوءقصد برنامه‌ريزی شده با بمب در خودروها نيز می‌شد.

"تحويل اسلحه و مهمات از طريق ارتش پاکستان و ISI در اردوگاه های شورشيان که در ايالت مرزی شمال غربی پاکستان و در نزديکی مرز افغانستان قرار داشتند، صورت می‌گرفت. فرماندار اين ايالت سرتيپ فضل‌حق بود که (بنا براظهارات Alfred McCoy  در کتاب خود "The Politics of Heroin in Southeast Asia. CIA Complicity in the Global Drug Trade") تاسيس صدها لابراتوار هروئين را در ايالت خود مجاز ساخته بود". از سال 1982 کاميونهای ارتش پاکستان سلاح‌هائی را که سازمان سيا تهيه کرده بود از کراچی به اردوگاه ها منقل می‌کردند و اغلب با بار هروئين از ايالت حق بازمی‌گشتند. مدارک ISI آنها را در مقابل بازديد و بازرسی پليس مصون می ساخت." (رجوع شود بهhttp://www.historycommons.org/context.jsp?item=a82blindeyedrugs#a82blin-deyedrugs 
کتاب مک‌کوی ص. 477)

اسما بن‌لادن
اسما بن‌لادن، شبح ترسناکی که توسط آمريکا خلق شد، در ابتدای جهاد آمريکا ساخته، از طرف سازمان سيا جلب گرديد. او در آنزمان 22 سال داشت و در اردوگاه آموزشی که از طرف سازمان سيا تامين می شد بعنوان پارتيزان تعليم يافت.

در دوران دستگاه ديپلماسی ريگان، اسما، که به خانواده متمول سعودی بن لادن تعلق داشت، موظف شد برای گروه‌های شبه نظامی اسلامی پول جمع‌آوری کند. برای اينکار اعانات زيادی جمع‌آوری شد و بنيادهای مختلفی تاسيس گرديد. اين اقدام از طرف سازمان جاسوسی عربستان سعودی که زير نظر شاهزاده ترکی‌الفيصل  قرار داشت، مورد پشتيبانی قرار گرفت و در رابطه نزديک با سيا تنظيم گرديد. پول‌های اعانات مختلف برای تامين مالی داوطلبانی که حاضر بودند به مجاهدين ملحق شوند، مورد استفاده قرار گرفت. "القاعده" که به عربی پايه و اساس نام دارد، بمعنی جمع‌آوری اطلاعات در مورد داوطلبانی بود که وظيفه شرکت در جهاد در افغانستان را پذيرفته بودند. اين اطلاعات در اصل از طرف اسما بن لادن جمع‌آوری گرديده بودند.

دستگاه ديپلماسی ريگان از "سنتگرايان مسلمان " پشتيبانی می‌کند

ISI پاکستان عملاً "حلقه واسطی" بين سازمان سيا و مجاهدين بود. سازمان سيا برای کتمان کردن کمک‌های مخفی خود به مجاهدين افغانی به ISI نياز داشت؛ و بدين صورت سازمان سيا مستقيماً به آنها کمک نمی‌کرد. بديگر سخن، برای آنکه عمليات سری خود را به خطر نيافکند، واشنگتن تلاش داشت اهداف اصلی اين "جهاد" را که از طرف دولت آمريکا به نمايش گزارده شده بود، مخفی نگاهدارد. در اصل مسئله بر سر تلاشی اتحاد جماهير شوروی بود.
در دسامبر 1984 بدنبال يک رفراندوم قلابی که بدستور ژنرال ضياءالحق سازماندهی گرديده بود، قوانين شريعت مرسوم شد. تنها چند ماه پس از آن، در ماه مارچ 1985 رونالدريگان رهنمود 166 برای تامين امنيت ملی را ابلاغ نمود National Security Decision Di¬rective 166، که طبق آن "کمک نظامی زمان بندی‌شده به مجاهدين" و پشتيبانی از ارشاد مذهبی را مقرر می‌داشت.

اجرای قوانين شريعت در پاکستان و تقويت "مسلمانان راديکال" اقداماتی بودند که از طرف دولت ايالات متحده آگاهانه در جهت حفظ منافع خود در آسيای جنوبی، مرکزی و خاورميانه انتخاب شده بودند. بسياری از "سازمانهای سنتگرای اسلامی" که اکنون در خاور ميانه و آسيای مرکزی فعاليت می‌کنند، محصول مستقيم و يا غير مستقيم کمکهای مادی و معنوی مخفی ايالات متحده آمريکا که از طرق بنيادهای متعدد در عربستان سعودی و کشورهای خليج در اختيار اين سازمانها قرار گرفتند، می باشند.  مبلغين فرقه وهابی که وابسته به محافظه‌کاران اسلامی عربستان سعودی بودند، موظف گرديدند مدارس تعليم قران را که از طرف سازمان سيا تامين می شدند در شمال پاکستان برپا نگهدارند.

بدنبال رهنمود شماره 166 يک سلسله از عمليات مخفی سيا/ ISI آغاز گرديد.

ايالات متحده مقدور کرد که  ISI گروه‌های اسلامی را از نظر سلاح و مهمات تامين کند. نمايندگان سازمان سيا و ISI بطور منظم در مقر اصلی ISI در راولپندی برای تنظيم کمک‌های آمريکا به مجاهدين ملاقات داشتند. پس از آنکه ريگان رهنمود شماره 166 را ابلاغ نمود، حجم سلاح‌ها و مهماتی که با کمک ايالات متحده آمريکا در اختيار شورشيان مسلمان قرار می‌گرفت از 10.000 تن در سال 1983 به 65.000 تن در سال 1987 افزايش يافت. "علاوه بر اين سلاح‌ها، مجاهدين هم تعليمات نظامی و هم اسباب و لوازم نظامی بسيار مدرن ، از جمله نقشه‌های دقيق ماهواره‌ای و مدرن‌ترين دستگاه‌های مخابراتی دريافت کردند." [University Wire, 7. Mai 2002]

ويليام کسی، رئيس سابق سازمان سيا فعاليتهای ناشی از رهنمود 166 را بزرگترين عمليات مخفی در تاريخ آمريکا ناميد:
«بسته کمکی ايالات متحده آمريکا دارای سه عنصر اساسی بود: کمک در سازماندهی و تدارکات، تامين (مدرنترين) تکنولوژی نظامی و کمک‌های ايدئولوژيکی برای تقويت مقاومت افغانها.»

متخصصين آمريکائی مبارزه با شورش، بهنگام ايجاد گروه‌های مجاهدين و برنامه ريزی عمليات در افغانستان بطور تنگاتنگ با ISI پاکستانی همکاری داشتند.
" ولی مهم‌ترين سهم ايالات متحده بهنگام استخدام افراد و تهيه لوازم از تمام جهان عرب و در فراسوی آن بود. آنها سخت‌ترين و از نظر ايدئولوژيکی مصمم‌ترين افراد را انتخاب می‌کردند، به اين اميد که آنها را به مبارزين برجسته‌ای مبدل سازند. سازمان جاسوسی سيا مخارج آگهی هائی را که در روزنامه ها و ساير نشريات  در سراسر جهان انتشار می يافتند و (جوانان مبارز) را به پيوستن به جهاداسلامی ترغيب می‌کردند را می‌پرداخت."         [Pervez Hoodbhoy in Peace Research, 1. Mai 2005]

ارشاد مذهبی


رهنمود شماره 166 تنها به کمکهای نظامی ايالات متحده، از طريق پاکستان به گروه‌های اسلامی قناعت نمی‌کرد. واشنگتن از طريق آژانس آمريکا برای رشد و توسعه بين‌المللی U.S. Agency for International Development / USAID همينطور روند ارشاد مذهبی ، بويژه تلاشی نفوذ سيستم تعليم و تربيت دارای گرايشات غربی را مورد پشتيبانی قرار می‌داد.
«ايالات متحده آمريکا ميليونها دلار هزينه کرد تا کودکان افغانی را با کتاب های درسی تامين کنند که مملو از تصاوير تبليغ کننده خشونت و پر از شعارهای اسلامی ستيزه جويانه بود. ... افسانه هائی که مبلغ جهاد و با تصاوير و نقش های سلاح ها، خمپاره ها، سربازان و نارنج ها مزين شده بودند از آنزمان تا کنون برنامه درسی سيستم تدريس افغانی را تعيين می کند. حتا طالبان کتابهائی را که در آمريکا بچاپ رسيده بود مورد استفاده قرار می دادند.
کاخ سفيد محتوای مذهبی کتابهای درسی را اينطور توجيه می‌کرد که از اصول اسلامی فرهنگ افغانی اشباع گرديده و  کاملاً با قوانين و سياست‌های ايالات متحده سازگاری دارند. البته حقوقدانان مترددند که آيا چاپ اين کتابها (در ايالات متحده) مغاير با آن بند از قانون اساسی ايالات متحده که صرف ماليات‌ها برای اهداف مذهبی را ممنوع اعلام داشته، نيست. 
 سخنگويان رسمی USAID در مصاحبه می‌گفتند که که محتوای اسلامی کتابها دست نخورده ماندند، زيرا که گمان می‌رفت، معلمين افغانی از استفاده کتبی که تاکيد مشخص بر افکار اسلامی را تبليغ نکنند، سرباز خواهند زد.  بهمين دليل به گفته سخنگوی اين آژانس، خانم کاترين استراتو، USAID در متون مذهبی و همينطور روی جلد اين کتابها از هرنوع اشاره‌ای به دولت آمريکا خودداری نموده است.

خانم استراتو گفت "... مسئله USAID اين نبود که دستورات دينی را تقويت کند، ما می‌خواستيم که از طريق اين پروژه بيشتر به ارتقا دانش کودکان کمک کنيم و اينکار يک وظيفه  عمدتاً دنيوی است."  اين کتب بطور عمده بزبان دری و پشتو چاپ شد. آنها در اوائل دهه 80 با کمک‌های مالی USAID در مرکز تحقيقات افغانستان در دانشگاه نبراسکا در اوماها تکامل يافتند. USAID برای تکامل برنامه‌های تعليمی افغانی در دانشگاه  در بين سال‌های 1984 تا 1994 بيش از 51 ميليون دلار هزينه کرد.» [Washington Post, 23. März 2002]

نقش نئوکانها

در اينجا نيز پيوستگی و استمرار بچشم می‌خورد. معمارانی که در دوران ديپلماسی ريگان عمليات سری  برای تقويت "سنتگرائی اسلامی" را آغاز کرده بودند، پس از ضربات 11 سپتامبر به ايفای نقش کليدی خود در تحريک "مبارزه جهانی عليه تروريسم" ادامه دادند

بسياری از نئوکانها در دستگاه ديپلماسی بوش پسر، در دوران ريگان نيز دارای مناصب مهمی بودند.

   
 ريچارد آرميتج معاون وزير امور خارجه در دوره اول حکومت جورج دبليو بوش (2001 تا 2004) بود. او نقش تعيين کننده‌ای در مذاکراتی که پس از 11 سپتامبر با پاکستان صورت گرفت و تهاجم به افغانستان در اکتبر 2009 را ممکن ساخت، را ايفا کرد. او در دوران ريگان مشاور وزير در وزارت دفاع، بخش سياست امنيتی بين‌المللی بود. او در اين مقام نقش تعيين کننده‌ای در اجرای رهنمود 163 (که طبق آن سياست ايالات متحده در قبال فيليپين مشخص می‌گرديد) ايفا کرد و روابط نزديکی با نظاميان و نيروهای امنيتی پاکستان داشت.

پل ولفوويتز در دوره ريگان با لوئيس لي‌بیز، فرانسيس فوکوياما و زالمای خليل‌زاد  يک تيم ويژه در وزارت امورخارجه را هدايت می‌کرد.
گروه ولفوويتز  اساس برنامه‌ای برای اقدامات مخفی ايالات متحده در پشتيبانی از احزاب و سازمانهای اسلامی در پاکستان و افغانستان را مهيا می ساخت.

رابرت گيتز، وزير دفاع بوش، که امروز در دولت اوباما نيز در مسئوليت مشابهی در مصدر کار است، در ايجاد زيربنای عمليات مخفی سازمان سيا (در افغانستان) سهيم بود. ريگان در سال 1982 او را به معاونت وزير مسائل جاسوسی و در سال 1986 بمعاونت رئيس سازمان سيا منصوب کرد؛ وی تا سال 1989 در اين مقام مشغول خدمت بود. گيتز نقش کليدی در فرموله کردن رهنمود شماره 163  و در تاسيس يک شبکه مستمر برای تقويت سنتگرائی اسلامی  و برای پشتيبانی مخفی از گروه‌های اسلامی ايفا کرد. او در رسوائی ايران ـ کنترا نيز سهيم بود.

رسوائی ايران ـ کنترا

ريچارد گيتز، کالين پاول و ريچارد آرميتج در کنار برخی ديگر از دولتمردان آمريکائی در رسوائی ايران ـ کنترا دست داشتند. 
آرميتج در رابطه نزديک با سرهنگ اوليور نورث قرار داشت. معاون او  نوئل کخ کارشناس مبارزه با تروريسم بود و به تيمی تعلق داشت که اوليور نورث انتخاب کرده بود.  با اهميت است که عمليات ايران ـ کنترا  هم بهمين صورت در پروسه پشتيبانی مخفی گروه‌های اسلامی در افغانستان ادغام شده بود. اين عمليات، در رابطه با مسائل خارجی چندين نيت ايالات متحده را دنبال می‌کرد:
1. تهيه سلاح برای ايران تا جنگ عراق عليه ايران حتی الامکان طولانی‌تر شود.
2. پشتيبانی و تقويت ضدانقلاب نيکاراگوئه 
3. تقويت گروه‌های اسلامی در افغانستان از طريق پاکستان.
درآمد از فروش موشکهای ضد تانگ TOW به ايران در يک صندق حساب پس انداز شد. سپس اين پول بعنوان کمک مالی به ضدانقلاب نيکاراگوئه و مجاهدين افغانی مصرف گرديد.

" واشنگتن پست نوشت که سود حاصل از فروش اسلحه به ايران به حساب سازمان جاسوسی سيا ريخته شد که عربستان سعودی و ايالات متحده تا آن لحظه 250 ميليون دلار به آن حساب پول واريز کرده بودند. اين  پول نه تنها به کنتراها در آمريکای مرکزی پرداخت شد، بلکه همينطور به شورشيانی که عليه نيروهای شوروی در افغانستان مبارزه می‌کردند."  [US News and World Report, 15. Dezember 1986]. 
گرچه که ژنرال کالين پاول بطور مستقيم در مذاکرات در مورد معاملات تسليحاتی که از طرف اوليور نورث صورت می‌گرفت، سهيم نبود، ولی به "گروه حداقل پنج نفره از افرادی در پنتاگون تعلق داشت که از فروش سلاح توسط سازمان سيا مطلع بود». [THE RECORD, 29. Dezember 1986]  شرکت پاول بدين لحاظ مهم بود زيرا او می‌بايست به کارمندان رده پائين در مورد نحوه عملکردی که بطور عينی تائيد لازم کنگره را دور می زد، "چراغ سبز" نشان می‌داد. نيويورک تايمز گزارش کرد، کالين پاول تصميم در مورد تحويل اسلحه به ايران را به اداره مسئول تدارکاتی محول کرده بود.

"باعجله و شتاب جناب ژنرال کالين پاول، يکی از مردانی که به وزير دفاع بسيار نزديک بودند، ورقه درخواست کتبی لازم را پر نکرده و خيلی ساده  ماموريت تحويل اولين موشکها از 2000 موشک TOW به سازمان سيا  را به اداره لجستيکی مربوطه Defense Logistics Agency محول کرد، که وظيفه انتقال آنها را به ايران داشت.  [THE NEW YORK TI¬MES, 16. Februar 1987] 
و بدين صورت وزيردفاع امروزی ، رابرت گيتز که از سال 1986 معاون رئيس سازمان سيا بود، در رسوائی ايران ـ کنترا گرفتار آمد.

تجارت مواد مخدر در مثلث طلائی

داستان تجارت با مواد مخدر در آسيای مرکزی نيز با عمليات مخفی سازمان سيا گره خورده است. قبل از جنگ شوروی ـ افغانستان، افيونی که در افغانستان و پاکستان توليد می‌شد از طريق بازارهای کوچک منطقه‌ای تقسيم می‌گرديد. هنوز توليد هروئين محلی وجود نداشت. [Alfred McCoy, "Drug Fallout: the CIA's Forty Year Compli¬city in the Narcotics Trade, THE PROGRESSIVE, 1. August 1997].

تحقيقات آلفرد مک کوی تائيد می کند که در طی دوسال پس از آغاز عمليات مخفی در افغانستان "منطقه مرزی مابين افغانستان و پاکستان به مرکز اصلی توليد هروئين در سطح جهان مبدل گشته است." (همانجا) بموازات آن چندين گروه‌ شبه‌نظامی مختلف اسلامی بوجود آمدند. سود حاصله از تجارت با مواد مخدر افغانی که زير چتر ايمنی ايالات متحده آمريکا قرار داشت، مورد استفاده برای تقويت مالی شورشيان گرديد.

"در پناه سازمان سيا و استخبارات پاکستان، نظاميان پاکستان و شوشيان افغانستان لابورهای توليد هروئين را در مناطق مرزی مابين پاکستان و افغانستان تاسيس کردند.  بنا برگزارشی از واشنگتن پست در ماه می 1990 "گلبدين حکمتيار"، رهبر يکی از گروه‌های شورشی (بسيار خشن) افغانستان، مهمترين توليد کننده هروئين بود، که نيمی از سلاح‌هائی که از طرف ايالات متحده با کشتی به پاکستان تحويل داده می‌شد را دريافت می‌کرد. با اينکه در بين نيروهای مقاومت افغانی در آنزمان اعتراضاتی به خشونت حکمتيار و شرکت او در تجارت مواد مخدر وجود داشت، سازمان سيا باوجود اين انتقادات رابطه خود با حکمتيار را حفظ کردو او را بدون هيچ ترديد و محدوديتی مورد پشتيبانی قرار داد.

مافيای سيسيلی تمامی توليد هروئين مناطق مرزی افغانستان ـ پاکستان را به آمريکا انتقال داد و بسرعت 60درصد بازار هروئين ايالات متحده را به خود اختصاص داد. يعنی که قريب 60 درصد هروئينی که در آمريکا عرضه می‌گردد بطور غير مستقيم  نتيجه عمليات سيا  است. در طول دهه 1979 تا 1989 که طی آن اين عمليات صورت می‌گرفت، قرارگاه بزرگ خارجی اداره مبارزه با مواد مخدر ايالات متحده Drug Enforcement Administration / DEA در اسلام آباد نه موجب دستگيری کسی و نه توقيف و ضبط چيزی شد و بدين ترتيب دست روسای باندهای مافيائی را عملاً در صدور هروئين بازگزارد. برعکس! يک کارآگاه نوروژی توانست تجارت هروئين در اسلو را تا کراچی تعقيب کرده و بهمن تحقيقاتی را بحرکت درآورد که سرانجام يکی از بانکداران پرقدرت پاکستان، که به نورچشمی ضياءالحق شهرت داشت را بزندان افکند.  DEA در پاکستان دست به هيچ اقدامی عليه هيچ فردی نزد و خود را (از مبارزه با تجارت مواد مخدر) کاملاً بيرون نگاه داشت.

مامورين سابق سازمان جاسوسی سيا تائيد کردند که عمليات مخفی آنها به توسعه تجارت هروئين در افغانستان و پاکستان کمک کرد. در سال 1995 "چارلز کوگان" رئيس دفتر عملياتی سازمان سيا در افغانستان اذعان داشت جنگ علیه مواد مخدر بنفع موفقيت‌های حاصله در جنگ سرد، بکنار گزارده شد. او در تلويزيون استراليا گفت: "وظيفه اصلی ما اين بودتا آنجا که ممکن است به اتحاد جماهير شوروی ضربه وارد کنيم. در آن لحظات نه وقت و نه امکانات داشتيم که خود را با مبارزه عليه مواد مخدر مشغول سازيم.... فکر می‌کنم که نيازی هم به پوزش طلبيدن نداريم. هر عملياتی دارای عوارض جنبی منفی است. رشد تجارت با مواد مخدر جزو اين نوع عوارض جنبی بود، ولی در عوض ما به هدف خود دست يافتيم. شوروی‌ها مجبور شدند افغانستان را ترک کنند." (Alfred McCoy)

تجارت با مواد مخدر پس از پايان جنگ سرد نيز باصرفه است

تجارت با مواد مخدر پس از پايان جنگ سرد کماکان ادامه داشت. افغانستان عرضه کننده اصلی و  حتا شايد تقريباً تنها  عرضه کننده هروئين برای بازارهای غربی بود: بيش از 90درصد هروئينی که در غرب استعمال می‌گردد، از افغانستان سرچشمه می‌گيرد. اين قاچاق پرمنفعت (بعنوان ابزار سرمايه‌گذاری) بطور جدی در سياست و نظامی‌گری پاکستان جای دارد. معامله با مواد مخدر هم‌چنين تاثير مستقيم بر ساختار اقتصاد پاکستان ، سيستم بانکی و موسسات مالی آن می‌گذارد و آنها  از آغاز تجارت مواد مخدر در مثلث طلائی در عمليات عظيم پول شوئی که در پناه ارتش و استخبارات صورت می‌گيرد، سهيمند.

ديلی تايمز در 2 مارچ 2006 گزارش وزارت امور خارجه آمريکا در مورد سياست کاربردی برای کنترل تجارت بين‌المللی با مواد مخدر را انتشار داد:

" شبکه‌های تبهکارانه پاکستانی نقش اصلی در حمل و نقل مواد مخدر و اجناس قاچاق ديگر از افغانستان به بازارهای بين‌المللی را ايفا می‌کنند. پاکستان مهمترين کشور ترانزيت مواد مخدر است. انتقال درآمد حاصل از فروش موادمخدر به تروريست‌ها و پول شوئی از طريق سيستم آلترناتيو "حواله" صورت می‌گيرد. همينطور بکرات شبکه‌ای از اعانه‌دهندگان ناشناس، منبع مهمی برای تامين غيرقانونی مالی تروريسم بين‌المللی بوده‌اند"

سيستم "حواله‌ای" و اعانه‌ای تنها قله کوه يخی می‌باشد که نمودار است. بنابرگزارش وزارت امورخارجه آمريکا "بانک ملی پاکستان بيش از 20 سال است که تنها 10.5 ميليون دلار ضبط کرده که متعلق به 12 سازمان و شخصيت‌ که به هواداری با بن‌لادن، القاعده و يا طالبان  شهرت دارند، می‌باشد. "  البته گزارش فوق فراموش کرده که يادآور شود که بخش عمده درآمد از تجارت مواد مخدر افغانستان در موسسات بانکی (محترم) غربی شستشو می‌گردد.

طالبان تجارت مواد مخدر را سرکوب کردند

در سال 2000 به ناگاه چرخشی در روند تجارت با مواد مخدر که از طرف سازمان سيا پشتيبانی می شد بوجود آمد.

دولت طالبان که در سال 1996 با کمک واشنگتن بقدرت رسيده بود، در سالهای 2000 و 2001 باکمک سازمان ملل متحد برنامه گسترده‌ای برای کاهش کشت خشخاش و توليد ترياک به اجرا گزارد تا تجارت چندين ميلياردی موادمخدر را متوقف کند. [Weitere Details s. Mi¬chel Chossudovsky, America's War on Terrorism (Amerikas Krieg gegen den Terrorismus), Global Research, 2005] 
تا حمله آمريکا به افغانستان در سال 2001 توليد ترياک در اثر برنامه کاهش توليد طالبان 90 درصد افت کرده بود.

بلافاصله پس از حمله آمريکا، دولت بوش حکم کرد که مزارع خشخاشی که وقت برداشت محصول آنها فرارسيده است، نبايد منهدم گردند ـ با اين بهانه ابلهانه که  اين کار باعث تزلزل رژيم نظامی پرويز مشرف خواهد شد.

" از منابع مختلفی در کاپيتول هيل بگوش می‌رسيد که سازمان سيا با نابودی توليد ترياک مخالفت می‌کند، زيرا که دولت پاکستان به رهبری ژنرال پرويز مشرف ممکن است بی‌ثبات شود. بنا بر اظهارات اين منابع  سازمان جاسوسی پاکستان (استخبارات) تهديد کرده بود که اگر مزارع خشخاش نابودگردند، دولت مشرف را ساقط خواهد کرد. ...

... اگر آنها (سازمان سيا) حقيقتاً با نابودی تجارت ترياک افغانستان مخالفت کنند، گمان ما را تشديد خواهد کرد که سيا سازمانی بی اخلاق است که تنها اهداف خود را تعقيب می‌کنند و نه اهدافی که دولت قانونی منتخبه دنبال می‌نمايد. (NewsMax.com, 28. März 2002)

از آغاز حمله آمريکا توليد ترياک 33 برابر افزايش يافته است، از 185 تن در دوران حکومت طالبان در سال 2001 به 6.100 تن در سال 2006. سطح کشت خشخاش در اين مدت 21 برابر گسترش داشته است. [Michel Chossu-dovsky, Globale Forschung, 6. Januar 2006 ] 
در سال 2007 افغانستان قريب 93 درصد عرضه هروئين درسطح جهان را بعهده داشت. قيمت تخمينی فروش اين ماده در سال 2006 بالغ بر 190 ميليارد دلار بوده است و بدين صورت بخش عمده تجارت بامواد مخدر جهان را رقم می زند. (همانجا)

درآمد اين تجارت بامواد مخدر که ميلياردها دلار است در بانکهای غربی انباشته می گردد. تقريباً تمامی اين پول به جيب گانگسترهای مافيائی و کنسرنهای مالی خارج از افغانستان خالی می‌شود.

شستن پول مواد مخدر يک معامله ميليارد دلاری است که از بدو آغاز حمله ايالات متحده به افغانستان در سال 2001 مجدداً توسط سازمان سيا و استخبارات پاکستان زير پوشش قرار گرفته است.

از منظر کنونی، هدف اصلی حمله به افغانستان ظاهراً احيای مجدد تجارت با مواد مخدر بوده است.

نظامی سازی پاکستان در خدمت گروه‌های پرقدرت سياسی، مالی و تبه‌کار می باشد که در تجارت با مواد مخدر نيز سهيمند. سياست خارجی ايالات متحده آمريکا  به اين سو گرايش دارد تا اين گروه‌ها را مورد پشتيبانی قرار دهد. و سازمان سيا  حفاظت از تجارت مواد مخدر در مثلث طلائی را کماکان ادامه می دهد. باوجود اعلام تصميم در جلوگری از تجارت مواد مخدر، توليد ترياک در دوران حکومت پرزدنت حميدکرزای جهش وار رشد يافته است.

قتل ژنرال ضياالحق

در ماه اگوست 1988 پرزيدنت ضيا همراه با "آرنولد رالف"، سفير آمريکا در پاکستان و چندين تن از ژنرال های بلند پايه پاکستانی در يک سانحه هوائی بقتل رسيدند. علت سقوط هواپيمای آنها تاکنون مرموز باقی مانده است.

در انتخابات پارلمانی پس از مرگ ضيا، خانم بی نظير بوتو در دسامبر 1988 نخست وزر کشور شد. ولی او بزودی به اتهام رشوه خواری از طرف رئيس جمهور، غلام اسحاق خان (جانشين ضيا) برکنار گرديد.  البته ايشان در سال 1993 مجددا انتخاب شد ولی  باز در سال 1996 براساس حکم پرزيدنت  فاروق احمدخان لغاری مجدداً مجبور شد از مقام نخست وزيری کناره گيرد.

ولی تسلسل حفظ شد. در دوران پس از ضيا، و در مدت های کوتاه  حکومت خانم بی نظير بوتو و هم نواز شريف نقش مرکزی نظاميان پاکستانی و اداره استخبارات اين کشور  و روابط آنها با واشنگتن هيچگاه بمخاطره نيافتاد.

هم خانم بی نظير بوتو و هم نواز شريف در خدمت منافع  سياست خارجی آمريکا قرار داشتند. آن دو که بطريق دمکراتيک انتخاب شده بودند، در دوران حکومت خود کوچکترين گامی برای محدود کردن قدرت نظاميان برنداشتند.خانم بی نظير بوتو در مقام نخست وزيری کشور در بين سالهای 1993 تا 1996 "سياست آشتی با اسلاميست ها و بويژه طالبان در افغانستان" را که کماکان مورد پشتيبانی استخبارات بود، دنبال می کرد.  [F. William Engdahl, Global Research, Januar 2008 ]   

جانشين خانم بوتو، يعنی دولت آقای ميان محمد نواز شريف عضو ليگ مسلمانان پاکستان در سال 1999  با کودتای نظامی ژنرال پرويز مشرف که از طرف ايالات متحده آمريکا پشتيبانی می شد، سقوط کرد.

در کودتای 1999 ژنرال پرويز مشرف ، ژنرال محموداحمد که رئيس ستاد ارتش بود نيز شرکت داشت و بعد ها پست کليدی رياست استخبارات را به عهده گرفت.

از آغاز حکومت جورج دبليو بوش در سال 2001 ژنرال احمد روابط خود را نه تنها با همکار آمريکائی خود، "جورج تنت"، رئيس سازمان جاسوسی سيا بلکه همينطور با اعضای مهم ديگر دولت بوش، وزير امور خارجه کالين پاول، و معاون او ريچارد آرميتج و همينطور "پورتر گوس"، رئيس سابق کميسيون سازمان اطلاعات مجلس نمايندگان  برقرار کرد. عجيب است که محمود احمد مطابق بر يک گزارش اف بی آی در سال 2001 مورد ظن قرار گرفته شده بود که نه تنها تروريستهائی که حملات 11 سپتامبر را انجام داده بودند را مورد پشتيبانی قرار داده و به آنها کمک مالی نموده است بلکه هم چنين با القاعده و طالبان نيز در رابطه قرار داشته است. [s. Michel Chossudovsky, America's War on Terrorism, Global Research, Montreal, 2005] 
 

 

تذکری در پايان

اين دو سازمان "تروريستی" با کمک سازمان جاسوسی سيا تاسيس شدند. آنها محصول مذهب نيستند. پروژه ايجاد «خلافت اسلامی"  بخشی از عمليات بدقت طراحی شده سازمانهای جاسوسی است.

پشتيبانی سازمان سيا از القاعده با پايان گرفتن جنگ سرد به هيچ وجه تعطيل نشد. بلکه برعکس. مدل عمليات مخفی که تاکنون صورت گرفته بود، اکنون در سطح جهان گسترده و دقيقتر شده است.

"جنگ جهانی عليه تروريسم" يک سيستم بغرنج ساخته شده سازمانهای جاسوسی است. پشتيبانی مخفيانه "گروه های راديکال اسلامی" بخشی از استراتژی کلی امپرياليسم است. از اين طريق بايستی که دولتهای غيرنظامی و دنيوی (در کشورهای اسلامی) تضعيف و نابود گردند و اسلام بعنوان دين بدنام شود. "جنگ جهانی عليه تروريسم"  وسيله ای در دست استعمارگران است تا کشورهای ملی مستقل را بزانو درآورده  آنها را به "مناطق حفاظتی" استعماری مبدل سازند.

برای آنکه عمليات مخفی سازمانهای جاسوسی با موفقيت به اجرا درآيند، لازم است که سازمانهای مختلف اسلامی که ساخته و پرداخته سازمان جاسوسی سيا هستند، به هيچ وجه متوجه نشوند که آنها در ماموريتی که واشنگتن در تخته شطرنج ژئوپوليتيک  در نظر دارد، چه نقشی ايفا می کنند.

در طول زمان اين سازمانها توانستند در مقابل  پشتيبانان آمريکائی و پاکستانی خود تا اندازه ای از خود مختاری و اسقلال  برخوردار شوند. اين "تظاهر به داشتن استقلال" حتا عمدی است و بخش مهمی از عمليات مخفی سازمانهای جاسوسی بشمار می رود.  بنابراظهارات مامور سابق سازمان جاسوسی آمريکا CIA ، "ميلتون بيردمان" اصلاً مجاهدين نمی‌دانستند که چه نقشی در اجرای دستورات واشنگتن ايفا می‌کنند. "بيردمان" مدعی است که بن لادن گفته: «نه من و نه برادران من دلايلی در دست داشتيم که اين کمک‌ها از آمريکا ناشی می‌شود» [WEEKEND SUNDAY / NPR, Eric Weiner, Ted Clark; 16. August 1998].

مبارزين اسلامی با انگيزه‌های قوی ملی و مذهبی تصور نمی‌کردندکه آنها در ماموريت عموسام عليه ارتش شوروی در مبارزه‌اند.  در حاليکه در سطوح بالای سلسله مراتب سازمانهای جاسوسی تماس‌هائی وجود داشت، رهبران شورشی اسلامی در محل با واشنگتن و يا سازمان جاسوسی آمريکا CIA رابطه‌ای نداشتند. [Michel Chossudovsky, America's War on Terro¬rism, Kapitel 2, s. http://www.globalresearch.ca/globaloutlook/truth911.html ].

پشتيبانی مخفی از تروريست‌ها و ايجاد "تروريسم" ناشی از آن لازم بود تا بتوان "جنگ عليه تروريسم" را بجريان افکند.

گروه‌های مختلف شبه نظامی و سنتگرائی که از طرف ايالات متحده آمريکا پول دريافت می‌کنند تا «اقدامات تروريستی" اجرا کنند، همگی مخلوقات سازمانهای جاسوسی هستند. آنها پس از ضربات 11 سپتامبر وظيفه داشتند بدستور سازمانهای جاسوسی حتی‌المقدور نقش قابل اعتمادی بعنوان "دشمنان آمريکا" ايفا کنند.

طی حکومت دولت بوش سازمان جاسوسی سیا از طريق استخبارات پاکستان به کمک‌های خود به گروه‌های مختلف اسلامی مجتمع در پاکستان ادامه داد. در اين ميان آشکار شد که استخبارات در کنار جمعيت اسلامی، که در جنوب شرقی آسيا فعاليت داشت، همينطور به لشگر طيبه، جهاد کشميری، حزب‌المجاهدين، جيش محمد کمک می‌کند.
http://de.wikipedia.org/wiki/Jamaat-e-Islami
 http://de.wikipe¬dia.org/wiki/Laschkar_e-Taibahttp://www.ausfuhrkontrolle.info/ausfuhrkontrolle/de/embargos/terrorismus/alquaida/vo201 0 787.pdf 
http://en.wikipedia.org/wiki/Hizbul_Mujahideen     
http://de.wiki¬pedia.org/wiki/Jaish-e Mohammed

همينطور هم گروه‌های اسلامی سيا  ساخته عمداً کوشش داشتند در کشورهای اسلامی مربوطه پشتيبانی مردم را بسوی خود جلب کنند. از اين طريق می‌بايستی که به ناآرامی در درون جوامع کشورهای خاور ميانه و آسيای مرکزی دامن زده شود، بدين صورت که مثلاً هواداران گروه‌های اسلامی مختلف با اختلافات سنتی عليه يکديگر شورانيده شوند، به اين منظور که از رشد و تکامل يک مقاومت مشترک و گسترده با توجيه دنيوی، عليه جاه‌طلبی‌های امپرياليستی جلوگيری بعمل آيد.

اختراع يک دشمن مشترک خارجی در عين حال عنصر مهمی در تبليغات جنگی ايالات متحده آمريکاست تا مردم کشورهای غربی را (برای يک جنگ مشترک عليه تروريسم) بسيج نمايد. بدون يک دشمن (خارجی) نمی‌توان جنگی را آغاز کرد. سياست خارجی ايالات متحده آمريکا می‌بايستی که يک چنين دشمنی را اختراع می‌کرد تا می توانست حملات مختلف خود در خاور ميانه و آسيای مرکزی را توجيه کند. آن دشمنی که برای اجرای برنامه نظامی دراز مدت مورد نظر لازم بود، با "القاعده" خلق شد. با خلق اين دشمن و ديوسار نمايش دادن آن می‌توان اکنون اقدامات نظامی در کليه مناطق جهان را توجيه گردد.

وجود يک دشمن مفروض خارجی اين فريب را تقويت می‌کند که گويا واقعاً "جنگی عليه تروريسم" صورت می‌گيرد. و بدين صورت  می‌توان هر اقدام نظامی را بعنوان "دخالت بشردوستانه" جا زد و با حق دفاع از خود مستدل ساخت. همينطور تصوير مجازی "مبارزه فرهنگ‌ها" (که ساموئل هانتينگتون اختراع نمود) را می‌توان توليد نمود. ولی در اينجا مسئله اصلی تنها بر سر اين است که اهداف اقتصادی و استراتژيکی جنگ برای سلطه بر خاور ميانه و آسيای مرکزی مستتر بماند.

از منظر تاريخی، پاکستان نقش اصلی در "جنگ عليه تروريسم" را ايفا کرده است. به نظر آمريکا، پاکستان نقطه گرهی ژئوپوليتيکی است. اين کشور در همسايگی ايران و افغانستان قرارگرفته. هم در گذشته و هم در حال نقش تعيين کننده‌ای در اجرای عمليات نظامی ايالات متحده و پيمان نظامی ناتو در افغانستان و در نقشه‌های پنتاگون برای جنگ عليه ايران ايفا کرده و می کند.


December 28th, 2010


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل بین المللی